میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست
اول سال که اینه خدا به داد بقیه اش برسه
از امسال بدم میاد
..........................................................................................
مرا ندیده برفتی، ندیده ام بگرفتی
برو برو که گرفتار خود ندیده برفتی
بیا که با همه دوری، دل از تو وا نگرفتم
برو که با همه یاری، مرا ندیده گرفتی
به عرش رفت فغانم، چو رفتن تو شنفتم
تو فارغی که برفتی، فغان من نشنفتی
به دوستی تو نازم، که از دیار محبت
غریب وار سفر کردی و به دوست نگفتی
چرا به یاد تو ای گل چو عندلیب ننالم
که در بهار جوانی به کام دل نشکفتی
ز خسته جانیت ای چشم خون گریسته پیداست
که از فغان دلم دوش به صبح نخفتی
گناه طالع من بود رونهفتنت از من
ولی تو راز دل از رازدار خویش نهفتی
تو شهریار، به سر ریز خاک کوی ندامت