با تو هستم ...
با تو ای رویای خام.
با تو هستم...
با تو ای سیلاب درد.
با تو هستم...
با تو ای دیرینه یار.
با تو هستم ای سراپا آرزو
با تو ای جویندة خورشیدو نور...
با تو هستم همنفس،پیمان شکن.
با تو ای سرگشته یار...
با تو ای مینای یار.
در غروب زندگی،در سکوت تلخ و سخت زندگی،
من تو را بسیار محتاجم...
من تو را از ورای جاده ها،
با تنی زخمین ولی قلبی نترس،
از پس چشمان پر شورت،
بدون کینه و نیرنگ می خواهم.
با تو هستم...
من تو را بسیار محتاجم.
یه دوستی که تازه باش آشنا شدم میگفت وبلاگ قشنگی داری در مورد یکی از مطالب نظرشو پرسیدم با تعجب گفت من این مطلب رو ندیدم
گفتم لابد یادت نیست اون یکی مطلب چطور؟
گفت من این رو هم که ندیدم
بعد فهمیدم که خانم نه صفحه بعدی و نه آرشیو ها رو خونده
همون صفحه اول رو دیده
گفتم مرسی از لطف و دقت نظرت
خیلی سخته که بغض داشته باشی
اما نخوای کسی بفهمه... خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی...
خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری...
خیلی سخته که روز تولدت، همه بهت تبریک بگن، جز اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای...
خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی، بعد بفهمی دوست نداره...
خیلی سخته که همه چیزت رو به خاطر یه نفر از دست بدی، اما اون بگه : دیگه نمی خوامت
کاش قلبم درد پنهانی نداشت
چهره ام هرگز پریشانی نداشت
کاش می شد دفتر تقدیر عشق حرفی از یک روز بارانی نداشت
کاش می شد راه سخت عشق را بی خطر پیمود و قربانی نداشت
از این بی راهه تردید از این بن بست می ترسم
از این حسی که بین ما هنوزم هست می ترسم
از اینکه هر دو می دونیم نباید فکر هم باشیم
از اینکه تا کجا می ریم اگه یک لحظه تنها شیم
ته این راه روشن نیست منم مثل تو می دونم
نگو باید برید از عشق نه می تونی نه می تونم
نه می تونیم برگردیم نه رد شیم از تو این بن بست
منم می دونم این احساس نباید باشه اما هست !!!
با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه
با خبر باش که من غرق گناهم هر شب
وقتی اشکهایم بر روی زمین ریخت تو هرگز ندیدی که چگونه می گریم .
تو دلم را با بی کسی تنها گذاشتی و چشمانم را به انتظار نگاهت گریان گذاشتی...
یادمان باشد از امروز جفایی نکنیم
گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستیم زغفلت من و مایی نکنیم
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم
وقت پرپر شدنش ســـاز و نوایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشــق زهر بــی سرو پایی نکنیم
کاش می دانستی وقت رفتن به صدای گذر هر قدمت اشک من می ریزد
و نگاهم هر روز لحظه ها ساعتها منتظر آمدنت می ماند
بشنو از دل ، دل حریم کبریاست
نی چو سوزد خاک و خاکستر شود
دل چو سوزد خانه ی دلبر شود...
دلم را هیچکس باور نداشت
هیچکس کاری به کار من نداشت
بنویسید بعد مرگم روی سنگ
با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ
او که خوابیده است در این گور
بودنش را هیچکس باور نکرد
اگر در صحنه زندگی به نا گه یکی از تارهای سازت پاره شد
اهنگ زندگی را چنان ادامه بده که هیچ کس نداند بر تو چه گذشته است...
.................................
تا تو رفتی همه گفتند از دل برود هر آنکه از دیده برفت وبه ناباوری و غصه من خندیدند آه ای رفته سفرکه دگر باز نخواهی برگشت کاش می آمدی و می دیدی که در این عرصه دنیای بزرگ چه غم آلوده جدایی هایی ست و بدانی که.... از دل نرود هر انکه از دیده برفت?